رومان افسونگر 14

افسونگر 14

ضربه ای به در اتاق خورد ... سرم رو از روی کتابم برداشتم و گفتم:- بفرمایید ...ژولیت اومد تو و گفت:- سلام خانوم ...- سلام ... کاری داشتی؟- آقا فرمودن اگه مایلین برین کنار ساحل حاضر بشین ... - کنار ساحل برای چی؟- من اطلاعی ندارم خانوم ...- دنیل الان کجاست؟- توی اتاقشون هستن خانوم ...- دوروثی هم هست؟- نخیر ایشون تو اتاق خودشون هستن ... دارن حاضر می شن.- خیلی خب می تونی بری ... خودم باهاش صحبت می کنم.یه کم خم شد و رفت از اتاق بیرون ... از جا بلند شدم ... بدون لحظه ای مکث رفتم سمت در بین دو اتاق و بازش کردم ... دنیل حاضر و اماده روی یکی از مبل های اتاقش نشسته بود و داشت با موبایلش حرف می زد ... با دیدن من اشاره کرد منتظر بمونم. رفتم نشستم کنارش و منتظر شدم تا تماسش رو قطع کنه. مشخص بود که تماسش کاریه ... وقتی قطع کرد سریع گفتم:- سلام عرض شد ...باز توی پوسته جدیت خودش فرو رفته بود ... بعد از اون شب بازم موضعش این شده بود که از من دوری کنه. منم تصمیم داشتم کمی ازش فاصله بگیرم ... این دور شدن ها و نزدیک شدن ها برای جلب توجهش مفید بود ..***بند ساعتش رو محکم کرد و گفت:- سلام ...- می خواین برین ساحل؟- درسته ...- با دوروثی ...- بله ...- برای چی؟- دوروثی میخواد برنزه کنه ...ناخوداگاه لبام به پوزخند کج شد ... دنیل اخماش در هم شد و گفت:- باز اسم دوروثی اومد قیافه تو پر از تمسخر شد؟- وقتی اسم منو هم جلوی اون می یاری قیافه اون این شکلی می شه.- اون حق داره!با تعجب نگاش کردم ... زل زد توی چشمام و گفت:- اون فکر می کنه محبت همسرش رو با یه نفر شریک شده! اما تو چی؟ تو باید به همین نصف محبت هم راضی باشی ...سعی کردم طبیعی باشم ... حسابی جا خورده بودم ... اما دنیل حق داشت! داشت از موضع قدرت باهام برخورد می کرد. این یه مکانیزم دفاعی بود ... باید درک می کردم ...

 

 

 

 

 

دانلود

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: رمان ایرانی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 23 آبان 1399برچسب:, | 12:59 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود